همسفر باران بودی !
صادقانه آمدی و چه غریبانه بار سفر بستی....
حتی فرصت ندادی در بوم نقاشی خیالم
رنگین کمان نگاهت را ترسیم کنم ...
و هرم لبهای تو را
به نوازش پاییز دستانم بسپارم....
چه سکوتهای دلتنگی...
چه فریاد های بی صدایی و
چه بغض های غریبانه ای که در حجم خالی اسمان نگاهم نشکست....
حال که رفته ای
باران را که لمس کردی
یادی از کویر خشک قلبم کن...
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: 31 / 1 / 1390برچسب:همسفر باران بودی,
ارسال توسط ★ --❤رحمت الله❤--★
آخرین مطالب